رئیس، امیر، در قدیم عنوان امرا و روسای قبایل ترک و تاتار بوده، در فارسی پیش از نام یا بعد از نام شخص افزوده میشود، در عربی نیز خان میگویند و جمع آن خوانین میشود
خـــان
عـــربی
خواستگاری کردن، عشق بازی کردن، مدعی، خواستگار
خــاطـب
عـــربی
آگاه و دانا، شخص بسیار آگاه و دانا در کاری
خـبیـر
دری / فارسی
بخشش خدا
خدابخـش
دری / فارسی
اهدا شده از طرف خدا
خدا داد
دری / فارسی
شاد، شادمان، خوش، تازه و شاداب
خـــرم
دری / فارسی
پادشاه، پادشاه بزرگ، لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
خـسـرو
عـــربی
دوست مهربان و یکدل، دوست ویژه، دوست صادق
خلـیل
عـــربی
دوست خدا
خلـیل الله
دری / فارسی
خوش قدم، خوش اقبال، خوشحال، خرسند، راضی
خوشبخـــت
عـــربی
خوبی، نیکویی، ضد شر، مرد نیکوکار
خـیـــر
عـــربی
سعادتِ دین
خـیـــرالدین
عـــربی
دوزنده، درزیگر، کسی که برای مردم لباس میدوزد
خـیـاط
عـــربی
پندار، گمان، وهم، صورتی که در خواب یا بیداری بذهن آید