در قندهار:
پس از آنکه در سال (١۳٠١) هـ ش امان الله خان نظامنامه خود را که از نظامنامه ترکی کاپی نموده بود اعلام کرد، علما به آن به دیدهء یک قانون غیر مذهبی نگریسته و در جوزای ١۳٠٢(جون١٩٢۳) اولین بار مردم قندهار در منطقهء زمینداورو پشت رود به رهبری سلطان محمد خان قیام نموده انزجار شان را علیه تطبیق نظامنامهء متذکره ابراز نمودند.
متعاقباً در اوایل سرطان ١۳٠٢ (جون١٩٢۳) فرقهء قندهار شورشی را به راه انداخته مخالفت خود را علیه نظام نامهء مذکور اظهار نموده و در قوس همان سال (دسمبر ١٩٢۳) سران شهر قندهار به عنوان احتجاج علیهء نظامنامهء متذکره در مسجد خرقهء مبارک تحصن گزیده محمد سرور خان والی قندهار مجبور شد وعـدهء عـدم تطبیق نظامنامه را بدهد.
-------------------------------
در پکتیا، لوگر، غزنی و وردک:
ملا عبدالله یکتن از علمای پکتیا ( که بعد ها به منظور تحقیر مثل بچه سقا و مولوی چنته کندزی به مای لنک معروف شد) به همکاری تعدادی از علمای دیگر و پشتیبانی مردم منگل و حًدران طی یادداشتی از شاه تعدیل بعضی موارد نظامنامه متذکره را که مخالف شریعت بود، تقاضا نمودند ولی شاه به جواب شان نوشت که این نظامنامه قبلا به تصویب علما رسیده بناًء هیچ نوع تعدیلی در آن وارد شده نمیتواند و بدین صورت به نظر علمای جنوبی اعتنائی قایل نشده بناًء مردم به رهبری علما بتاریخ (٢١) حوت (١۳٠٢) دست به قیام مسلحانه زده متون مرکز خوست را متصرف شده رئیس محکمه را به قتل رسانیدند و حاکم اعلی را زندانی نمودند، عساکر و صاحب منصبان نیز با قیام کنندگان یکجا شده تهانه های (وزی)، میدان (خوله) و غند میرز که با سلاح آن به مردم پیوستند.
مردم تنی احمد زائی و سلیمان خیل در جمع قیام کنندگان داخل شدند و بدینصورت قیام سرتاسری گردیده امان الله خان دست پاچه شده دستور حرکت قوای بزرگ دولت به سرکردگی جنرال نادر خان وزیر حربیه را برای سرکوب مردم صادر نمود، ولی جنرال مذکور که شخص با درایت و ورزیده بود و شهامت و قهرمانی های مردم جنوبی را در جنگهای استقلال به چشم سر مشاهده نموده بود قدرت این را نداشت تا دست به سوقیات بزند و لذا معذرت خود را به حضور پادشاه پیش نمود. امان الله خان وی را از وظیفه سبکدوش نموده محمد ولی خان را به حیث وزیر حربیه تعین کرد که با هفت کندک جانب پکتیا حرکت نمود. وزیر حربیهء جدید با قوت های خود در کوتل تیره به محاصرهء مردم درامد امان الله خان کندک جان فدا را که متشکل از (٨٠٠) سرباز و افسر تحت قوماندانی محمد اسمعیل خان غند مشر بود برای نجات قوای محاصره شدهء دولت جانب پکتیا سوق داد ولی این قوه نیز در منطقه بیدک لوگر مورد هجوم قیام کنندگان قرار گرفته تار و مارز شد
قیام به ولایات لوگر، میدان و غزنی نیز سرایت نمود و کابل تقریباً در محاصره درآمد. امان الله خان مجبور شد تا دستور بمباردمان قیام کنندگان را صدر نماید و دو فروند طیاره افغانی که توسط پیلوت های روسی پرواز داده شدند مردم را شدیداً بممارد نموده باعث رعب و ترس در بین آنها گردید و تعدادی از قیام کنندگان هم در اثر بمباردمان های هوائی کشته شدند و از جانب دولت طی اعلامیه هایی قیام را تحریک انگلیس وانمود کرده علی احمد خان را به مشرقی فرستاده طالب همکاری مردم با دولت شد.
میرزمان خان کنری و (شاغاسی) علی احمد خان دعوت شاه را پذیرفته با افراد داوطلب به همکاری قطعهء نمونه تحت قیادت علی احمد خان از طریق (حصارک) پکتیا حمله نموده مردم پکتیا را که به شکل پراگنده می جنگیدند و بمباردمان هوائی هم روحیه شان را ضعیف کرده بود به شکست مواجه ساختند، ملا عبدالله با رفقایش ملا عبدالرشی، ملا عبدالسبحان، ملا عبدالحلیم و ملا نوراحمد و (٢٦) نفر دیگر دستگیر و به کابل اعزام گردیدند و در یک محکمه نظامی در حالیکه ملا عبدالله قیام خود را برحق دانسته گت: اگر رها شود بازهم علیه حکومت بدعت پسند کفر طلب موجود تا زمانیکه به اسلام سر فرود نیاورد قیام خواهد کرد و رفقایش گفتار ملا را مردانه وار بدون ترس از مرگ تائید کردند. محکمه حکم اعدام شانرا صادر کرد و همه به شهادت رسانیده شدند. قوای دولتی به قوماندانی غلام محمد خان وردگ وزیر تجارت غزنی را از وجود قیام کنندگان تصفیه نمود و عبدالعزیز خان معین وزارت حربیه بر شیخ آباد حمله نموده وردگ را تابع حکومت مرکزی ساخت و لوگر هم توسط قوای دولتی به قیادت غلام نبی خان چرخی مجبور به تسلیم شد.
-------------------------------
در قطغن
صفحات شمال کشور نیز نظامنامهء دولت را تائید ننموده انزجار خود را از آن اعلام کردند. در کندز مردم به رهبری مولوی نجم الدین خان آبادی علیه نظامنامه متذکره و عملکرد پادشاه قیام نموده به دستور علما اسم شاه در نماز خطبه جمعه خوانده نشد ولی سردار سلیمان خان نائب الحکومهء قطغن با عساکر دولتی زودتر به سر وقت قیام کنندگان رسیده مولوی نجم الدین را دستگیر و محبوس نمودند و متعاقباً طبق دستور شاه هر دو دستش قطع گردید و با تحقیر دولت او را بنام مولوی چُنته یاد کرد. حکومت به این هم اکتفا ننموده به خاطر نشان دادن زهر چشم به سایر علماء عضو قیام؛ مولوی نجم الدین را با دست های قطع شده در قفس بزرگی انداخته در قشلهء عسکری خان آباد نگهداری میکرد تا آنکه پس از پیروزی قیام حبیب الله کلکانی از قفس رها گردید.
-------------------------------
در کابل:
یکی از مراکز قومی مذهبی کشور در پایتخت خانقاه حضرت (مجددی) در شوربازار بود (شمس المشایخ) پیر این خانقاه دستار شاهی را در کابل بر سر امان الله بست. بعد از فوت او برادش نورالمشایخ که از عملکرد امان الله منزجر بود در پیروزی قیام حبیب الله کلکانی ممد واقع شده نادر خان را به کابل رسانیده به پادشاهی برداشت و بالاخره دستار شاهی را بر فرق ظاهر شاه (١٩) ساله بست و به او لقب المتوکل علی الله را داد. و این برادران در کشور های غربی به نام پادشاه ساز ها (1) یاد میشوند.
___________
( ١ ) King Makers
به هر حال فضل عمر (مجددی) که منحیث یک عالم ربانی و پیشوای روحانی که بنابر خدمات پر ارج خود در حصول استقلال کشور از طرف امان الله خان نایل به لقب نورالمشایخ گردید و پنج هزار جریب زمین در قریهء الغوئی مربوط شکردره ولایت کابل انعام گرفت و از همکاران نزدیک و مشاورین شاه در امور اسلامی بود از حرکت های غیر اسلامی و خلاف منافع ملت متاثر شده نامه ای عنوانی پادشاه فرستاد و از وی خواست تا تعدیلات لازم را در نظامنامه گنجانیده بر کردار و رفتار خود و فامیل خود تجدید نظر بعمل آورد. شاه به توصیه های وی ترتیب اثر نداد وی مجبور شد تا علیه حکومت مبارزه نماید، شاه نورالمشایخ را به هندوستان تبعید نمود و بدینصور خود را از یک مرکزیت قوی مذهبی در کابل مصئون احساس نموده دستور گرفتاری علماء مخالف دولت را در مرکز صادر نمود.
علما نیز به رهبری قاضی عبدالرحمن پغمانی قاضی القضات بر حال وقت که از دوستان نزدیک نورالمشایخ بود دست به تحریکاتی زده، چهار صد تن از علمای کابل و حومهء آن فتوای کفر امان الله خان را صادر نمودند. قاضی عبدالرحمن پغمانی قاضی القضات و رئیس تنظیف با دست آوردن فتوای علما ادامهء انجام وظیفه در دولت را بخود ناجایز شمرده با عدهء از علما و قضات در حالیکه محمد صادق خان (مجددی) و برادر زاده اش محمد معصوم (مجددی) معروف به میا جان او را همراهی مینمود به دعوت مردم جنوبی برای قیام علیه حکومت عازم پکتیا شدند.
چون این حرکت در روز روشن و بدون ترس از دولت صورت گرفته بود امان الله خان از موضوع آگاه شده دستور گرفتاری آنها را صادر نمود عبدالغنی خان قوماندان نظامی (جاجی) قبل از رسیدن آنها نزد مردم جنوبی، همه را گرفتار و تحت الحفظ به گردیز و از آنجا به کابل فرستاد، که تسلیم دیوان حرب وزارت حربیه شدند.
فردای آن جریدهء امان افغان در شماره مورخ (٢١ میزان ١۳٠٧) تحت عنوان « عصیان محمد صادق مجددی» خبری را به نشر سپرد مبنی بر اینکه محمد صادق (مجددی) همراه با برادرزاده اش معصوم (مجددی) و یک عده اشخاص دیگر که برای بغاوت به جنوبی میرفتند گرفتار گردیدند.
چون متهمین از عمل خود انکار ننمودند دیوان حرب حکم اعدام دو نفر مجددی ها، قاضی عبدالرحمن، قاضی فضل الحق، قاضی عبدالحنان و قاضی عبدالقادر و حبس سردار محمد عثمان خان ناظم دارالعلوم عربی، پسرش سردار غلام فاروق عثمان و ملا داد محمد لوگری را صادر نمود.
طبق معمول دوسیه های محکومین برای ملاحظه شد نهایی همراه با خود شان در پغمان به حضور پادشاه پیش شد. هنگام اذان عصر بود، شاه هنگامیکه محکومین در برابرش ایستاده بودند رو به طرف عبدالعزیز خان وزیر حربیه نموده گفت: چه وقت باشد که آواز این خر ها خاموش شود ( مراد از آواز خرها، صدای آذان بود) آنگاه طرف قاضی عبدالرحمن نگریسته گفت: قاضی صاحب در حالیکه عالیترین منصب دولتی را که قاضی القضاتی است برایت دادم باز هم چرا بالایم حکم کفر کردی؟ قاضی در جواب گفت: قبلاً در مورد کفرت مشتبه بودم و فتوای علما را مطالعه نموده بودم ولی اکنون که شخصاً آواز کفر را از دهنت می شنوم میگویم که کافر هستی! کافر هستی! کافر هستی! شاه که به غضب آمده بود بدون تحقیق از سایر محکومین حکم اعدام او را تائید نمود.
ولی مادر امان الله خان که از جریان آگاه شد با تضرع پسر خود را قانع ساخت که از حکم اعدام دو نفر مجددی ها صرف نظر کند. شاه التماس پیهم مادر را قبول نمود و یا سیاستش در آن وقت که نورالمشایخ (مجددی) در سرحدات نزدیک افغانستان بود ایجاب میکرد بناً از اعدام محمد صادق مجددی صرف نظر نموده و به حبس شان اکتفا کرد ولی بالای قاضی عبدالرحمن وسایر رفقای او حکم تطبیق شد و همه در منطقه سیاه سنگ کابل به شهادت رسیدند. در مورد عملکرد های شاه و نو آوری هایش بخصوص اعزام دختران به خارج از کشور این ابیات انعکاس دهنده نظرات و افکار مردم آن عصر است که غالباً شاعری هندی تبار سروده و اهالی کابل آنرا زمزمه میکردند.
دختران هستند در عهد امانی شوخ و شنـــــگ هر طـــرف خیزک زنان چون آهوی دشت تتار
ساق های شان نمایان است مابین جـــــــــراب (پیرس) و (لندن) به وضع فیشن ایشان نثــــــار
دشت شسته از حیا و ننگ و ناموس و شرف ملت افغان زشوخی های ایشان شرمســـــــــــار
خیلی از دوشیزگان رخت سفر بر بست و شـد عزم (یوروپ) کرده بر کالسکهء آهـــــن سـوار
هر مسلمانــــــی که دید این منظر عبرت فروز شد بدین بی دانشی شاه افغان اشکـــــــــــــــبار
شاه امان الله غازی خـــــواب غفلت رفته است بی خبر از گردش ایام در لیل و نــــــــــــــــهار
صحبت سامی و طرزی آخرش از ره کـــشید راه گم کرد و بسوی راه کج شد رهســـــــــــپار
ملــــــــحدان و دهریون چون مجلس آرایی کنند سویـــت برپا کنند این منکران کردگـــــــــــار
طوریکه گفته آمدیم، اوضاع در اکثر نقاط کشور نا آرام بود که ناگهان شعلهء قیام از مشرق و شمالی نیز بلند شد.
------------------------------------
در مشرقی:
بتاریخ ١١ عقزب ١۳٠٧ هـ ش ( نوامبر ١٩٢٨ م ) مردم شینوار که از رشوه خواری، بی عدالتی و تطبیق اوامر غیر شرعی حکومت به تنگ آمده بودند، تحت قیادت محمد افضل خان شنواری قیام نموده (اچین) مرکز حکومت کلان شینواری را متصرف شده حاکم کلان را محبوس نمودند. متعاقباً در جرگه (غنی خیل) قیام عمومی علیه حکومت امانی اعلام گردید. و این جرگه که نمایندگان اقوام متعدد ننگرهار شرکت نموده بودند سبب شد تا قیام همچو ساعقه در سراسر مشرقی منتشر شود، مردم بالای قشله کهی حمله کردند و عساکر با قیام کنندگان پیوستند و قیام کنندگان مسلح شدند آنگاه بالای قرارگاه دولتی در دکه حمله نموده با تصرف آن آماده حمله بالای شهر جلال آباد مرکز ننگرهار گردیدند.
جنگ بین قیام کنندگان و عساکر دولتی در شهر آغاز گردید. سراج المعاره از طرف قیام کنندگان به آتش کشیده شد. دولت از کابل سپاه مجهزی تحت قومانده عبدالوکیل خان نورستانی به طرف ننگرهار سوق داد ولی قوای متذکره در (نمله) مورد حملهء غلجائی ها واقع شد و پس از زد و خورد مختصر عساکر تسلیم و افسران شان اسیر گردیدند.
خبر سقوط قوا در (نمله) شاه را دست و پاچه ساخته بدون مشورهء کابینه و وزارت حربیه شخصا تصمیم گرفت تا والی علی احمد خان را به صفت رئیس تنظیمهء ننگرهار تعین کند و او را با قوای منظم جانب ننگرهار بفرستد. علی احمد خان با قوایش در (جگدلک) اطراق نموده با سران اقوام داخل مذاکره گردید و قرار بر آن شد تا همه در چارباغ نزد نقیب صاحب رفته در آنجا جرگه اقوام را منعقد سازد. با این فیصله علی احمد خان توانست با همکاری سران قوم قوای خود را تا مرکز ننگرهار برساند و خودش طبق فیصله عازم چارباغ گردید.
نقیب صاحب که شخص عالم و پرهیزگار بود و همه مردم مشرقی به وی ارادت بخصوصی داشتند در حضور سران اقوام به والی علی احمد خان گفت: راه امان الله راه اسلام نبوده تمام امور او خلاف شریعت میباشد. این سخنان بالای علی احمد خان سخت تاثیر نمود، چون از قبل هم به همین فکر بود چنانچه به محمد صادق (مجددی) گفته بود که امان الله خان قلباً به پیغمبر خدا احترام ندارد. بناءً در حالیکه رئیس تنظیمهء دولت بود در خفا علیه شاه به فعالیت آغاز نمود که جریانش بعداً خواهد آمد.
در قسمت قیام های سرتاسری کشور که د عصرسلطنت امان الله خان عده ای از موًرخین صاحب غرض جریانات را وارونه جلوه داده طوریکه در مقدمه متذکر شدیم عده ای از طرفداران امان الله خان به خاطر برائت دان وی و طرفداران نادرخان هم به خاطر بزرگ سازی شخصیت او که گویا وی ناجی این کشور بود تمام قیام های ملت بشمول حکومت خادم دین را توطهء انگلیس ها وانمود کرده اند البته طی سالهای بعد شاهد بودیم که حرکت اسلامی مخالف روس و کمونیزم ارتجاع و هر جنبش مخالف دین و حمایت از کمونیزم پیشرفت و ترقی نامیده میشد.
درین شکی نیست که دشمن خطرناکی چون انگلیس که بارها توسط افغانها مجبور به هزیمت شده و شکست های شرم آورش بدست این ملت قهرمان سه بار کمر این قدرت اهریمنی را خم نموده، موجودیت یک افغانستان قوی را در کنار هند برتانوی خطر بالقوه احساس میکرد و بمنظور توطئه علیه پادشاه جوان، ترقی خواه و محبوب افغانستان از هیچ گونه سعی و تلاش دریغ نمیکرد. چنانچه گفته آمدیم، جنبه های منفی سفر شاه را به خارج پیهم بین مردم نشر میکرد تا آنها را علیه شاه بشوراند و طور غیر مستقیم در آتش قیام مردمی هیزم میریخت، ولی تطبیق نظامنامه های غیر اسلامی، عجله در جهت ترقی و تمدن که بالای معتقدات مردم تاًثیر سوء داشت، توهین به علما، بی عدالتی و رشوه خواری عمال دولت، اختلاف در کدر رهبری و کابینه و تضاد ها بین علی احمد خان، نادرخان، محمد ولی خان و غلام نبی خان که از شخصیت های مهم اداری و نظامی دولت بودند، مخالفت های لیبرال ها و محافظه کاران در دربار، تضاد علما با گروپ محمود طرزی مقاومت صدراعظم عبدالقدوس خان علیه حرکت تند و سریع متمدن سازی، حرکت های ضد پادشاه از طرف طرفداران کاکایش سردار نصرالله خان که ناجوانمردانه و غیر عادلانه در حبس به سر میبرد و بالاخره در همانجا داعی اجل را لبیک گفت همه و همه عواملی بود که زمینه را برای یک قیام سر تا سری چنان آماده میکرد که اصلاً به تحریک دشمن خارجی نیازی نمیگذاشت.
علاوتاً هنگامیکه پادشاه در خارج از کشور بود حکومت فرمان داد تا مردم شمال کابل مبالغی را که از سال های دراز به حکومت قرضدار بودند بسرعت و بدون ضیاع وقت بپردازند و این فرمان چنان بسرعت تعمیل گردید که مردم را به جان آورد زیرا سخت بی بضاعت بودند و قردت پیدا کردن یک لقمه نان خشک را به اولاد خود نداشتند ایشان مجبور بودند شلاق خونین عسکری را با کمال بیرحمی در تطبیق حکم اجراآت مینمودند، بپذیرند. این مظالم و در پهلوی آن رشوه خواری حکام و همدستی آنها با دزدان و سود خواران و قطاع الطریق ها زمینه ساز دیگری در برابر قیام در شمال کابل بود که مردم در برابر آن سپاهی بیسواد، فراری و برهنه پای را برگزیدند.
بدین صورت دولت از مردم تجرید شده بود، از نظر عقیده بین مردم و حکومت خلائی بوجود آمده بود، از نگاه اجتماعی مردم با نپوشیدن کلاه شپو و پتلون و با پوشیدن برقع (چادری) جریمه میشدند و مورد توهین و تحقیر قرار میگرفتند. بناً ملتی که چندین بار انگلیس را تا آنسوی خط دیورند دوانیده و از کشتهء آن پشته ها ساخته بود، این شعور را داشت که به تحریک آن اقدامی ننماید. اگر در این قیام ها که در سر تا سر کشور براه افتاده بود دست انگلیس را دخیل بدانیم، آیا به شعور سیاسی یک ملت قهرمان و آزادی خواه توهین نکرده ایم و به تاریخ شکوهمند آن تهمتی نبسته ایم؟
به هر صورت قیام ها در سرتاسر کشور از غرب گرفته تا جنوب و شرق علیه حکومت امان الله خان جریان داشت که در شمال کشور مردم تحت قیادت حبیب الله کلکانی دست به قیام زدند.