تضاد های دونی دربار و وضع داخلی
ادارهء حکومت حبیب الله خان در دست دو طبقه قرار داشت. طبقهء منور و همسنگران بی سواد او. در راًس طبقهء منور ، کار آگاه مجرب که میخواست حکومت خادم دین در داخل و خارج از محبوبیت و شهرت خوب برخوردار شود صاحبزاده عطاءالحق وزیر خارجه، صاحبزاده شیر جان وزیر دربار، عبدالقدوس خان تره کی وزیر تجارت، میرزا محمد یوسف سر منشی، عبدالقیوم خان مستوفی کابل، صاحبزاده محمد صدیق رئیس تنظیمهء پکتیا، نائب سالار عبدالرحیم خان صافی نایب الحکومهء هرات، عبدالقدیر خان نایب الحکومهء قندهار، استاد خلیل الله خلیلی مستوفی بلخ و تعدادی از علما بشمول مولوی عبدالحی پنجشیری و ده ملا عرب تاشقرغانی قرار داشتند.
گروه بی سواد و مشهور که در راًس قشون و جنگ خدمت میکرد و خود را با القاب کرنیل خود مختار و جرنیل خود مختار همه کاره میخواندند، از امور اداره و اطاعت آگاهی نداشته به آمرین خود تن نداده، سپاهی به افسر خود می گفت: در سنگر کجا بودی که امروز کلان کاری میکنی؟ و در راً این ها سید حسین نایب السلطنه و وزیر حربیه، محمد محسن والی کابل، پُر دل سپه سالار و غیاث الدین جرنیل قرار داشت.
این دو گروه مختلف امور دولت را به پیش می بردند.
البته آنچه بعد ها سبب بروز یک سلسله مشکلات برای حکومت خادم دین گردید پیمان وفا داری امیر با رفقای همسنگرش بود. حبیب الله این پیمان را بر عکس سایر امیران و پادشاهان پیشین و پسین نشکست و همه همسنگران خود را که کوه به کوه و سنگر به سنگر با او بودند شریک پادشاهی ساخت این سهو امیر که ناشی از جوانمردی او بود سبب شد تا کار به مردم نا اهل برسد و امور کشور وارونه گردد. وزرای صادق و کار آزموده تاب سخن زدن و دلیل گفتن در برابر همسنگران خود مختار نداشته و آن بیسوادان در امور اداری دخالت می نمودند و خلاصه شعار شان این بود که « در سنگر کجا بودی؟ » این عمل کرد ها در جامعهء کابل یک نوع حس بی اعتمادی را که در اول وهلهء امیدواری مردم با تمام قوت به اداره خادم دین بوجود آمده بود ایجاد نمود و سبب تشویش مردم و هرج و مرج در جامعه گردید.
روی همین علت العلل در کابل گروه هایی بوجود آمد تا به عمر حکومت خادم دین پایان بخشند یکی از این گروه ها تصمیم گرفت تا روز عید در مسجد بزرگ عیدگاه خادم دین را با انفجار بمب از بین ببرد، اما قبل از این که امیر برای ادای نماز به مسجد برود قاری دوست محمد لغمانی موضوع را به اطلاع مراجع مربوط رسانید رئیس ضبط احوالات با افراد امنیتی به مسجد متذکره رفته بم و سیم آنرا کشید و طبق راپور توطئه گران را دستگیر نمود. چون خادم دین از منافقت ، شیطنت ، خدعه ، توطئه و خیانت به رفیق شدیداً نفرت داشت، گفت قاری دوست محمد به من بیعت نموده بود ولی با دشمنانم همدست شده به من خیانت کرد، باز با رفقای خود تعهد کرد که مرا از بین ببرند، چرا اطلاع شانرا آورد و سبب دستگیری چند رفیق خود گردید چون او دو بار خیانت کرده اول خودش را در برابر چشمان رفقایش اعدام نمایند و متعاقباً رفقایش را. دستور خادم دین تطبیق گردید و توطئه گران در میدان طیاره که اکنون به وزیر اکبر خان مشهور است اعدام شدند. تنها یک نفر انها بنام محمد ایوب که کم سن بود، معاف گردید.
به تعقیب این توطئه در کابل باز هم تعداد دیگری دستگیر گردید، این بار سردار حیات الله و سردار عبدالمجید (برادران امان الله خان). سردار محمد عثمان خان، حبیب الله خان، معین سابق وزارت حربیه و قاضی محمد اکبر تصمیم گرفتند تا حبیب الله را به قتل برسانند، موضوع باز هم توسط یکنفر عضو مجلس شان به والی محسن راپور داده شد و پس از تحقیق و ارائه مدارک همه توسط شخص والی محسن و بدون کدام محاسبه در داخل ارگ اعدام و در همانجا به خاک سپرده شدند، بعد ها نادر شاه دستور داد تا اجساد شانرا از زیر خاک بکشند که پس از نماز جنازه در گوشه ای از پارک زرنگار امروزی دفن گردیدند. این اعدام های خود سرانه و بدون محاکمه نیز بر روحیهء مردم نسبت به حکومت تاثیر منفی بر جا گذاشت.
و اما در ولایات وضع به نفع خادم دین پیش میرفت. ولایات شمال کابل همه بیعت نموده و با حکومت خادم دین همکار نزدیک بودند. هیئات دولت بریاست نایب سالار عبدالرحیم خان صافی جانب صفحات شمال کشور اعزام و به زودی مردم بدخشان، کندز و تمام قطغن بیعت نامه های خود را به حکومت جدید ارسال نمودند و در مزار شریف محمد اکلیل خان قوماندان فرقه دهدادی حاضر نشد به هیئات دولت تسلیم شود و با قوت های خادم دین به نبرد پرداخت ولی لیاقت و کاردانی نایب سالار عبدالرحیم خان سبب شد تا جنگ به زودی فروکش نموده، عساکر و مردم مزار شریف به حکومت جدید بیهت نمایند.
نایب سالار طبق دستور حکومت مرکزی میرزا محمد قاسم خان قافله دار باشی را به حیث رئیس تنظیمه و خلیل الله خلیلی را به صفت مستوفی بلخ منصوب نمود و خودش پس از اخذ بیعت مردم شبرغان و میمنه از طریق کوتل سبزک به طرف هرات حرکت نمود. قوت های نایب سالار در منطقهء قلعه نو و مرغاب با عساکر امان الله خان به قیادت سپه سالار محمد غوث مقابل شده و جنگ شدیدی بین طرفین در گرفت که پانزده روز طول کشید. در روز پانزدهم نایب سالار محمد غوث خان جانب سرحد روسی فرار کرد و دوازده هزار سپاه او به عبدالرحیم خان صافی تسلیم گردید.
شجاع الدولهء غوربندی که تازه از لندن به هرات آمده امور آن ولایت را بدست گرفته بود با شنیدن خبر شکست محمد غوث خان به طرف ایران فرار کرد و عبدالرحیم خان داخل شهر هرات شده بیعت نامهء مردم را به مرکز ارسال نمود (١) و بدین صورت ولایات قطغن، مزار، میمنه، شبرغان و هرات تابع دولت مرکزی گردید.
_____________________
(١) میر محمد صدیق فرهنگ در اثر خود افغانستان در پنج قرن اخیر می نویسد. «عبدالرحیم خان در هرات ادارهء با کفایتی را تاًسیس کرد که نه تنها بر ادرهء سایر حکام حبیب الله از بعضی جهات بر اداره دورهء امانی هم بر تری داشت.»