یک دختر که سال ها میشد در خارج از کشور و در امریکا زندگی میکرد همرای یک مرد خارجی ازدواج کرد که نام وی بال بود. تصادف یکروز مادر دختر برای وی زنگ زد که او در همین لحظه هراه با شوهر اش غذا میخوردند. در جریان احوالپرسی مادر از دخترش پرسید که حالا چی میکنی؟ دختر در جواب گفت: مادر جان من همرای بال غذا میخورم. مادرش تعجب نموده گفت: دخترم در امریکا قاشق یافت نمیشود که با بیل غذا میخوری؟