دو ستان در نظرم باغ و بهار است اینجا لیک ا فسوس که بی روی نگار است اینجا
گل آرامش و شادی همه جا جلوه کــــــــند بلبلان در طرب و نغمه نثار است اینجــــا
شهر یان با ادب و خنده به لب می بینـــــم من کجا آ مده ام این چه دیار است اینجـــــا
هند و گبر و مسلمان و نصا راو یهـــــــود پیش قانون همه یک گونه قطار است اینجا
من نه و صف و طن مردم بیگانه کـــــــنم را ستی رو نق دین است شعار است اینجا
کس بکس کار ندارد همه در کار خود است مفسد و فا سق و فا سد نه بکار است اینجا
مسجد و معبد و میخا نه و بتخا نه و دیـــر خارج از کار حساب است هزار است اینجا
در جوا نی چو بیا یی ببری فیض؛ ولـــــی فصل پیری همه گل ها بتو خار است اینجا
خو بر ویان و می و باده و مستی و طرب از نظر گاه منی خسته کنا راست اینجـــــا
تا که چشمت بکند کار ببینی همه کــــــــار کار کن جان برادر که بکار است اینــــجا
آ فتاب پرده از ابر برخ کرده مـــــــــــدام یعنی خورشید وشان سخت مکاراست اینجا
دائم از گر یه ابر ریز ش باران ریــــــــزد زان سبب سبزه تر از فصل بهار است اینجا
لیک با یاد بت خو شگل و سیمین بد نــــــم روز من شام و شبم زنده به نار است اینجا
هر که مشغول به انبا شتن ثــــــروت و زر (ظفر) ساده نگر در غم یار است اینــــــجا