?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه یک صد

خر دانا

در موقع تنگدستي ملا زماني كه ميخواست خرش را به خانه ببرد با كرامت رو به طويله ميرفت و برعكس در موقع بيرون آمدن با عجله و زرنگي خارج ميشد. از ملا پرسيدند سبب چيست؟ ملا گفت: اين خر ميداند كه در آخُر چيزي نيست.

footer
منجم

مردي ادعاي دانستن علم نجوم ميكرد. ملا از او پرسيد: همسايهً شما كي است؟ مرد گفت: نميدانم. ملا گفت: تو كه همسايه خود را نميشناسي از ستاره هاي آسمان چگونه خبر ميدهي.

footer
طمع او

ملا به خانه كريمي رفت. مرد كريم خواست به ملا اكرام كند پرسيد: چه ميخواهي؟ ملا گفت: به عدد صد و بيست و چهار هزار پيغمبر به من صد و بيست و چهار هزار دينار بده. او كه اين طمع را از ملا ديد گفت: حاضرم نام هر پيغمبري را كه بگوئي يك دينار به تو بدهم. ملا شروع كرد به ناميدن پيغمبران. از آدم تا خاتم بيش از بيست و پنج پيغمبر را نتوانست نام برد و بيست پنج دينار گرفت. بعد هرچه فكر كرد چيزي به يادش نرسيد و گفت: فرعون، نمرود، شداد. آن شخص پرسيد: آنها كه پيغمبر نبودند. ملا گفت: عجب مرد ساده اي هستيد. آنها ادعاي خدائي كردند. به پيغمبري هم قبول شان نداريد؟ صاحب خانه سه دينار ديگر به او تحويل داده از شرش رهائي يافت..

footer
اشتباه كله پز

ملا كله اي خريده براي خوردن در زير درختي نشست. عابري او را ديده جلو آمده پهلويش نشست. ملا براي رهائي از شر مهمان ناخوانده برخاسته و گفت: كله پز متقلب كلهء يك چشم به من داده، بايد بروم و آنرا تبديل كنم. و برخاسته راه افتاد و چون از چشم عابر دور شد به تنهايي آنرا خورد.

footer

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?