?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه چهل و دوم
هزار اشرفي

ملا هر روز پس از آنكه نمازش را ميخواند دست هاي خود را به طرف آسمان بالا برده و التماس كنان ميگفت: خداوندا....... خواهش دارم به من رحم كن و هزار اشرفي از خانه غيب بفرست تا پولدار شوم ولي خدايا فرامش نكن كه هزار اشرفي بايد بدهي و حتي يك اشرفي هم از هزار تا كمتر باشد آنرا قبول نخواهم كرد. از قضا مردم پول پرست و مردم آزاري كه در كنار خانه ملا زندگي ميكرد، يكروز وقتي در بالي خانه اش بود صداي دعا كردن ملا را شنيد و براي آنكه قدري او را مسخره كند و ببيند آيا براستي اگر از هزار اشرفي يكي هم كم باشد او را قبول نميكند، به داخل خانه خود رفته و كيسه اي برداشت و نهصد و نود و نه اشرفي در داخل آن ريخته و به بالاي بام خويش رفت و از آنجا خود را به روي بام ملا رسانيد و از سوراخ لوله بخاري كيسه را به ميان اطاق انداخت. ملا كه سرگرم نماز خواندن و دعا كردن بود وقتي آن كيسه را مشاهده كرد با خوشحالي درش را گشود و متوجه شد كه پر از اشرفي طلا ميباشد. ملا پول ها را شمارش كرد و متوجه شد كه نهصد و نود نه اشرفي است. سرش را بالا گرفته گفت: اي خداي بزرگ كه اين اشرفي ها را فرستادي متشكرم ولي فراموش كرده و يكي را نفرستاده اي... حالا من اين پولها را پيش خود نگه ميدارم تا يك اشرفي باقي مانده را هم بفرستي. او پس از اين حرف پول ها را برداشته و در صندوق خانه خويش پنهان كرد. از طرف ديگر مرد پولدوست كه متوجه شد بر خلاف تصورش ملا پولها را برداشته با ناراحتي از روي بام به زير آمده و از خانه اش خارج شد و به طرف خانه ملا رفت و در زد پس از لحظه اي ملا خودش در را گشود و مرد پول پرست گفت: جناب ملا آن كيسه پر از اشرفي كه چند لحظه قبل به داخل اطاقت افتاد مال من است و من براي آنكه ترا امتحان كنم آنرا به داخل اطاقت انداختم حالا خواهش دارم بروي و كيسه را براي من بياوري البته با پولهاي داخل آن. ملا نگاهي به سراپاي مرد مزبور كرده و گفت: برو برادر... خدا روزيت را جاي ديگر حواله كند. مگر تو ديوانه اي كه چنين حرفي ميزني. من مدتي است به درگاه خدا التماس ميكنم كه هزار اشرفي برايم بفرست حالا كه او نهصد و نود و نه اشرفي فرستاده، تو آمدي و ميگوئي مال من است... برو بي جهت وقت خود را تلف نكن. مرد پول پرست كه ناگهان متوجه شده بود پولهايش را از دست داده عصباني شد و فرياد زد. مرد حسابي من ميگويم آن پول ها مال من است زود باش و اشرفي ها را بده و گر نه ترا به نزد قاضي خواهم برد. ملا سرش را جنبانيد و گفت: من حتي يك دينار هم به تو نميدهم و اگر ميل داري حاضرم به نزد قاضي بيايم چون پولها را خدا به من داده و بنده خدا هرگز نميتواند آنرا بگيرد و تازه من يك اشرفي هم طلبكار هستم كه خداوند آنرا هم به زودي برايم ميفرستد. مرد پول پرست فرياد زد راه بيفت تا به خانه قاضي برويم. ملا شانه هايش را بالا انداخت و گفت :
بقيه در صفحه بعدی

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?