ملا شنيد هر كس چرس بكشد زياد كيف ميبرد. مقداري چرس از عطار خريده به حمام رفت و در آنجا كشيده داخل حمام شد. پس از مدتي ديد كيفي برايش دست نداد فكر كرد: شايد عطار تقلب كرده و چيزي ديگر به جاي چرس به او داده. پس همانطور برهنه از حمام خارج شد. در بين راه جمعي به او برخورده سبب برهنه بيرون آمدنش را پرسيدند. موضوع را براي آنها تعريف كرد و آنها از خنده گرده درد شدند. ملا با همان وضع به دكان عطار رسيد. عطار كه ملا را به آن شكل ديد گفت: ملا خيرت است؟ ملا گفت: متقلب من از تو چرس خواستم كه كيف كنم تو چيزي به من دادي كه اثر ندارد. عطار گفت: بهترين تاًثير آن برهنه بيرون آمدن تو از حمام است.