?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه یکصد و دوم

زن بيوه

ملا زن بيوه اي گرفت كه براي چهارمين مرتبه به ملا شوهر كرده بود. در بيماري سختي كه ملا دچار شد، زن بر بالينش گريه ميكرد و ميگفت: اگر تو از اين جهان بروي مرا به كسي ميسپاري؟ ملا سر برداشته گفت: به احمق پنجمي.

footer


طبيب منصف

ملا رفيقي داشت كه طبابت مينمود. روزي با هم از گورستان عبور ميكردند. طبيب دستان خود را به صورت گرفته بود. ملا پرسيد: چرا روي خود را پوشاندي؟ طبيب گفت: از مردگان اين گورستان شرم دارم كه به هر يك ميگذرم ميبينم كه ضربت من خورده و از همان ضربت من دنيا را وداع كرده است.

footer


تسليت

مرد متمول پيري بيمار شده بود. ملا براي عيادتش رفته به خانواده اش تسليت گفت: آنها گفتند: هنوز نمرده. ملا گفت: چون نميتوانم دو باره در اين هواي سرد خدمت برسم اينست كه پيشتر شما را تسليت گفتم.

footer


ثبوت حماقت

ريش ملا بلند شده بود. شبي در كتاب خواند كه ريش بلند و سر كوچك دليل حماقت است. چون به آينه نگاه كرد گفت: پس بايد من احمق باشم. ملا خواست هر چه زودتر اين نسبت را از خود دور سازد. دست به ميان ريش گرفته پيش چراغ رفت كه نصف آنرا از بين ببرد ولي ريشش آتش گرفت و سر و صورتش را سوزاند و مدتي در خانه براي معالجه مشغول بود. پس از بهبودي در حاشيهً كتاب نوشت اين مطلب تجربه شده به ثبوت رسيد.

footer


تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?