?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حکایات و طنز های شیرین ملا نصرالدین صفحه دوم
نصيحت كردن ملا

ملا دختر خود را به يك مرد دهاتي داده بود. شب عروسي عده اي از خويشاوندان داماد از ده آمده و دخترك را سوار بر خري كرده با خود بردند. هنوز مقدار زيادي از خانه ملا دور نشده بودند كه ناگهان ملا دوان دوان خود را به آنها رساند. يكي از همراهان عروس از ملا پرسيد چي كار داري و براي چي با اين عچله به اينجا آمدي؟ ملا نفس نفس زنان گفت: بايد نصيحتي براي دخترم ميكردم ولي يادم رفت. و سرش را نزديك به گوش او كرد و گفت: دخترم يادت باشد كه هر وقت خواستي چيزي بدوزي پس از اينكه تار (نخ)را داخل سوزن كردي آخرش را گره .بزني وگرنه از سوراخ بيرون خواهد رفت.

footer
خر فروشي ملا

روزي ملا خري را به بازار برد كه بفروشد. هر مشتري كه برايش ميرسيد, اگر از جلو ميامد خر دهانش را باز ميكرد كه دندان بگيرد و اگر از عقب ميامد لگد ميزد. شخصي به ملا گفت: با اين وضع كسي خر را نخواهد خريد. ملا گفت: مقصد من هم فروش آن نيست فقط ميخواهم مردم بدانند كه من از دست اين حيوان چي ميكشم.

footer
وزن گربه

يكروز ملا يك من گوشت خريده و به خانه آورد و به زنش داده و گفت: زن براي امشب من مهمان دارم اين يك من گوشت را كباب كن تا جلوي آنها بگذارم. او پس از اين حرف از خانه خارج شد. ولي زنش بلافاصله گوشتها را كباب كرده و چند تن از دوستان و همسايگان را دعوت كرد و كباب سيري خوردند. شب وقتي ملا به خانه آمدو سراغ كباب را گرفت زن حيله گر گفت: من در حال درست كردن آتش بودم تا كباب بپزم ولي ناگهان گربه آمد و تمام گوشتها را خورد. حالا بهتر است غذاي ديگري براي مهمانت درست كني. ملا بدون درنگ رفت گربه را كه در گوشه حويلي نشسته بود گرفت و ترازوئي آورد و گربه را در يك طرف و در طرف ديگر سنگ گذاشت و شروع به وزن كردن گربه نمود. وزن گربه كمتر از يك كيلو بود و با عصبانيت رو بطرف زنش كرده و گفت: زن دروغگو اگر يك من گوشت را اين گربه خورده بود لااقل بايد وزنش از يك من بيشتر باشد در صورتي كه مشاهده ميكني وزن تمام بدن او حتي دو كيلو هم نميشود.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?