?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه دوازدهم

گوشت خريدن ملا

روزي ملا نيم كيلو گوشت خريد و آنرا در كيسه انداخت و به خانه رفت. وقتي وارد خانه شد زنش در كنار حوض آب نشسته و مشغول شستن ظرف بود. ملا خواست گوشت را به او بدهد اما در همانوقت چشمش به پشكي (گربه اي) كه در گوشه حويلي نشسته بود و بوي مينگريست افتاد و بزنش گفت: زن من نيم كيلو يخ خريده ام آنرا براي شب درست كن. او اين را گفت و كيسه را در كنار ديوار حويلي گذاشت و خودش سر كارش رفت. زن به كيسه نگريست و گفت: مردكه احمق رفته به جاي گوشت يخ خريده. او پس از اين حرف سر گرم كار خود شد. پشك هم از فرصت استفاده كرده و تمام گوشت ها را خورد. شب وقتي ملا به خانه برگشت از زنش پرسيد: پس چرا گوشتي را كه صبح آوردم ى براي غذاي شب درست نكردي؟ زن با تعجب گفت: ولي تو كه گفتي آن يخ است. ملا با دست به سر زنش كوبيد و گفت: احمق بيچاره من به خاطر اين كه پشك نفهمد داخل كيسه چي است گفتم در آن يخ گذاشته ام. تو چرا باور كردي؟.

footer
ملا و پشك

ملا پشكي داشت بسيار زيبا و خوش نقش و نگار, روزي متوجه شد كه بدن پشك بسيار چرك و كثيف شده است. تصميم گرفت آنرا بشويد. او پشك را برداشته و به كنار جوي آب رفت و مشغول شستن بدن پشك شد. مردي از انجا ميگذشت وقتي آن صحنه را ديد گفت: ملا براي چه پشك را ميشويي؟ ملا گفت: كثيف است ميخواهم پاك بشود. رهگذر گفت: ولي ممكن است پشك ناراحت بشود و بميرد. او اين را گفت و از اينجا رفت. اما وقتي برگشت متوجه شد كه پشك مرده و در كنار جوي آب افتاده و ملا هم نشسته به آن مينگرد. مرد مزبور گفت: نگفتم اگر پشك را بشويي خواهد مرد. ملا گفت: ولي او از شستن نمرد. مرد پرسيد: پس چطور شد كه جان سپرد؟ ملا گفت: من او را شستم و براي اينكه آب بدنش از بين برود تابش دادم آنوقت بود كه مرد.

footer
آش سرد شده

از ملا پرسيدند در زبان عربي به آش سرد شده چي ميگويند؟ ملا چون نميدانست پس از لحظه اي گفت: عرب ها هيچ وقت نميگذارند آش سرد شود.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?