?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه چهل و نهم

خر گم شده

ملا روزي خرش را گم كرده و در بازار فرياد ميزد: هر كه خر مرا پيدا كند با پالان و افسار و غيره به او خواهم بخشيد. مردم از او پرسيدند: در صورتي كه خر را با همه چيز ميبخشي، زحمت پيدا كردن آنرا چرا تحمل ميكني؟ ملا جواب داد: لذت پيدا كردن گم شده را نميدانيد چقدر است.

footer

سايه ابر

روزي ملا نقاط مختلف صحرا را با بيل ميكند. شخصي از او پرسيد: چه ميكني؟ ملا جواب داد: پولي در اين صحرا دفن كرده ام، هر چه ميگردم پيدا نميشود. آن شخص پرسيد: مگر علامتي براي آن نگذاشتي؟ ملا گفت: چرا... وقتي كه پول را دفن ميكردم قطعه ابري روي آن سايه انداخته بود. ولي حالا نميدانم چه شده است.

footer

فايده ملا

از ملا پرسيدند: آفتاب مفيد تر است يا مهتاب؟ ملا گفت: مطلب به اين واضحي كه پرسيدن ندارد. آفتاب روز روشن بيرون ميايد كه وجودش چندان مفيد نيست. ولي مهتاب شبهاي تاريك را روشن ميكند كه معلوم است نفع اش هزار برابر آفتاب است.

footer

غذاي لذيذ

ملا جگري خريده به خانه ميبرد. در بين راه به يكي از دوستان رسيدو دوستش جگر را در دست ملا ديد و پرسيد: جگر را چطور خواهي پخت؟ ملا گفت: كباب خواهم كرد. آن شخص گفت: اگر آنرا به دستور من بپزي بسيار لذيذ ميشود. ملا خواهش كرد كه چون حافظه خوبي ندارم دستور را روي كاغذ نوشته به من بده. دوستش دستور را نوشته به ملا داد. ملا چون به منزل رسيد جگر را به گوشه اي گذاشت تا وسيله پختن آنرا به دستور رفيق اش فراهم كند. اتفاقا زاغي آنرا ربود. ملا كه مطمئن شد دستش به جائي نميرسد، كاغذ را آورده رو به زاغ كه در حال پرواز بود گرفته و گفت: خوب بود دستور را هم ميبردي و مطابق آن رفتار ميكردي كه لذيذتر ميشد.

footer

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?