?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه هشتاد و یکم

زرنگي ملا

ملا نزد حاكم رفته گفت: حُكمي بنويس كه من از هر كسي كه از زن خود بترسد يك مرغ بگيرم. حاكم كه به شوخي ملا عادت داشت دستور داد حكم را نوشته به دست ملا دادند. ملا چند روزي سفر كرده و قريب صد مرغ همراه آورد. او در بدو ورود خانه حاكم شد. حاكم كه او را با آنهمه مرغ ديد تعجب كرده پرسيد. ملا اين همه مرغ را به وسيله آن حكم به دست آورده اي؟ ملا گفت: حوصله ام سر رفت ورنه به عدد تمام مردان قلمرو حكومت شما مرغ تهيه ميكردم. حالا خدمت شما رسيدم كه عرض كنم در فلان شهر كنيز بسيار زيبايي داراي آواز خوب كه براي همخوابي حاكم خيلي مناسب بود ديدم. حاكم دست به بيني خود گذاشته گُفت: ملا مواضب باش خانم از پشت درب گوش ميدهد. ملا گفت: چون كار دارم خواهش دارم دستور بدهيد يكي مرغ به مرغهاي من اضافه كنند تا مرخص شوم. حاكم فهميد ملا خواسته خود او را امتحان كند. به او آفرين گفته امر كرد يك خروس به او بدهند. ملا هم خوشحال شده راه بازار را پيش گرفته مرغها را فروخته خانه رفت.

footer
چرب تر

ملا از زنش پرسيد: امشب براي پلو چه نياز داريم؟ زن گفت: نيم من برنج و يك من روغن. ملا گفت: يك من روغن براي نيم من برنج؟ زن گفت: پلوي كه در بساط نيست بگذار اقلا چربي اش زياد باشد.

footer
پسر ملا

پسر ملا به مرد محترمي بد گوئي ميكرد. ملا وقتي شنيد براي عذر خواهي نزد آن شخص رفته و گفت: هر چه باشد او به جاي پسر شما است و خر است خوبست او را ببخشيد و از او كينه اي به دل نگيريد.

footer
دوستي با مطلب

از ملا پرسيدند: چه كسي را بيشتر از همه دوست ميداري؟ ملا گفت: كسي كه شكمم را سير كند. شخصي گفت: من سيرت خواهم كرد. آنوقت مرا دوست خواهي داشت؟ ملا جواب داد: دوستي به مطلب نيست.

footer

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?