?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه هشتاد و پنجم

آفرين

ملا با حاكم و جمعي به شكار رفتند. آهوئي پديدار شد. حاكم تير انداخت ولي به شكار نخورد. ملا گفت: آفرينت. حاكم برآشفت كه مرا مسخره ميكني؟ ملا گفت: خير آفرينت را به آهو گفتم.

footer

خواب ملا

ملا در خواب ديد گنجي يافته و بر دوش ميبرد و از سنگيني آن تُنبانش را نجس كرده. از خواب برخاست زنش صرو صدا راه انداخت كه مرد حسابي خجالت نميكشي مثل اطفال تنبانت را كثيف ميكني؟ ملا گفت: ضعيفه اگر تمام خوابم راست برآمده بود حالا دست و پايم را ميبوسيدي. چه كنم كه نصفش بيشتر راست نشد.

footer

غربال ملا

ملا خواست از طاقچه چيزي بردارد غربالي پر از پياز به سرش خورده سرش را به درد آورد. ملا غضبناك شده غربال را برداشته و به شدت به زمين زد. غربال از زمين جسته به پيشاني اش خورده خون روان شد. ملا از آشپزخانه كارد بلندي آورده گفت: غربال حالا اگر جراًت داري پيش بيا تا شكمت را پاره كنم.

footer

خوراك كبوتر

شخصي ماست خورد و مقداري به ريشش چكيد. ملا از او پرسيد: چه خورده اي؟ گفت: كبوتر. ملا گفت: دانستم. پرسيد از كجا؟ ملا جواب داد: از فضله اش كه بر ريشت نمودار است.

footer

نذر ملا

خر ملا گم شد. نذر كرد اگر آنرا يافت ده دينار صرف زيارت محل كند. پس از چند دقيقه خر پيدا شد. ملا به زيارت رفته و گفت: چون معلوم شد نذرت گيراست نذر ميكنم اگر صد دينار پول مفت امروز به من برسد ده دينار نذر اولي را با ده دينار ديگر برايت خرچ ميكنم.

footer

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?