ملا در خواب ديد گنجي يافته و بر دوش ميبرد و از سنگيني آن تُنبانش را نجس كرده. از خواب برخاست زنش صرو صدا راه انداخت كه مرد حسابي خجالت نميكشي مثل اطفال تنبانت را كثيف ميكني؟ ملا گفت: ضعيفه اگر تمام خوابم راست برآمده بود حالا دست و پايم را ميبوسيدي. چه كنم كه نصفش بيشتر راست نشد.