حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه یکصد و یازدهم
فايده ملا
ملا گوسفندي را دزديده و كشت و گوشت آنرا صدقه داد. مردم از او پرسيدند. چرا چنين كردي؟ ملا گفت: ثواب صدقه با گناه دزدي برابر است. و خوبي ديگر اينكه پاي و دنبه و غيره گوسفند هم فايده من ميشود.
اولاد مرد صد ساله
از ملا پرسيدند: ممكن است از از مرد صد ساله زنش حامله شود و بزايد؟ ملا جواب داد: .اگر همسايه جوان و بيست ساله اي داشته باشد, بلي.
صد خر
يكروز ملا گوسفندي براي حاكم شهر هديه برد. حاكم از اين كار او خوشش آمد و يكي از غلامانش را صدا زد و گفت به جاي اين گوسفند يك خر به اين مرد بدهيد. ملا به تندي گفت: اختيار داريد قربان شما خودتان بيشتر از صد خر براي ما ارزش داريد.
زرنگي ملا
از ملا پرسيدند در شهر شما به چوچه گاو چي ميگويند؟ ملا هرقدر فكر كرد نتوانست نام گوساله را به خاطر بيارد و به همين جهت گفت: در شهر ما وقتي گاو چوچه است نامش را نميگويند نميگويند نميگويند تا كه بزرگ شود, آنوقت صدايش ميزنند گاو.
تازه وارد
ملا وارد شهري شده و در كوچه و بازار گردش ميكرد و به اينطرف و آنطرف مينگريست كه مردي جلو آمده و پرسيد: آقا ممكن است بگويي امروز چند شنبه است؟ ملا نگاهي به قيافه آن مرد انداخت و گفت: والله نميدانم چون من تازه وارد اين شهر شده ام و هنوز هيچ جا را بلد نيستم.