?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه چهلم
طبيب آوردن ملا

روزي زن ملا ناگهان احساس كرد شكمش به شدت درد گرفته و شروع به فرياد زدن و گريه نمودن كرد. ملا كه در خانه بود علت شيون و گريه را پرسيد و زن گفت كه شكمش درد گرفته است. ملا بلافاصله لباس پوشيد و در حالي كه به طرف در خانه ميرفت گفت: ناراحت نباش زن.... من هم اكنون به خانه طبيب سر كوچه ميروم و او را به اينجا مي آورم. ملا پس از اين حرف از خانه خارج شد و تند تند شروع به راه رفتن كرد ولي هنوز مقدار زياد از خانه دور نشده بود كه زنش سر خود را از پنجره خارج ساخته فرياد زد: ملا ديگر لازم نيست طبيب بياوري چون درد شكمم خوب شده است و ديگر احتياجي به آمدن طبيب نداريم. اما ملا بدون اينكه اعتنائي به گفته زن خود بكند به راهش ادامه داد و پس از چند دقيقه به خانه طبيب رسيد. در زد و به داخل خانه رفت. طبيب نگاهي به قيافه گرفته و ناراحت او انداخت و پرسيد: چه شده ملا مگر خداي نكرده اتفاق ناگواري برايت روي داده است كه اينطور نگران و ناراحت استي؟ ملا نفس نفس زنان اظهار داشت: خير جناب طبيب، اول كه من از خانه خارج شدم شكم زنم درد ميكرد ولي وقتي به اينجا ميامدم او سرش را از پنجره بيرون ساخته و گفت كه درد شكمش خوب شده است بنا بر اين من به اينجا آمدم كه به شما اطلاع بدهم ديگر لازم نيست زحمت كشيده به خانه ما بيايي.

footer
حرف مرد يكي است

از ملا پرسيدند چند ساله هستي؟ فكري كرد و جواب داد: چهل ساله. پرسيدند چطور چنين چيزي ممكن است، تو ده سال قبل هم ميگفتي چهل ساله هستي. ملا سرش را جنبانيد و گفت: حالا هم ميگويم چهل ساله هستم و اگر بيست سال بعد هم بپرسيد چند ساله هستم جواب ميدهم چهل ساله، براي اينكه حرف مرد يكي است..

footer
لحاف ملا

شبي ملا خوابيده بود كه از ميان كوچه صداي داد و فرياد شنيد. براي آنكه علت را بداند لحافش را به دوش انداخته و از خانه بيرون شد. اتفاقا دزدي كه باعث تمام آن داد و فرياد ها بود لحاف ملا را از روي دوشش برداشته و پا به فرار نهاد و از آنجا رفت. بر اثر رفتن دزد سرو صدا ها هم خوابيد و مردم هم به خانه هاي خويش رفتند. ملا نيز به خانه آمد. زنش پرسيد: چه خبر بود، براي چه دعوا ميكردند؟ ملا كه ديگر لحافي بر دوش نداشت لبخندي زد و گفت: هيچ خبري نبود. تمام دعوا بر سر لحاف ملانصرالدين بود.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?