روزي ملا پيش عريضه نويسي رفت و گفت نامه اي براي يكي از دوستانس كه در شهري ديگر زندگي ميكرد بنويسد. نامه نويس شروع به نوشتن كرد و وقتي نامه را نوشت ملا فرياد زد: بنويس پول ندارم مقداري پول برايم بفرست. نامه نويس با عصبانيت گفت: كاكا براي چي فرياد ميكشي؟ ملا گفت: چون شخصي كه برايش نامه مينويسي گوشهايش كر است. اينجاي نامه را فرياد زدم تا تو هم با صداي بلند بنويسي و او بتواند بخواند.