روزي ملا به منبر رفته گفت: مردم ميدانيد چه ميخواهم بگويم؟ شنوندگان جواب دادند: نه نميدانيم. ملا خشمناك از مُنبر به پائين آمده گفت: من به شما كه اينقدر نادان هستيد چيزي نميگويم. اين را بگفت و برفت. فرداي آنروز باز به فراز منبر نشسته سوال روز گذشته را تكرار كرد. مردم پس از مشورت با يكديگر پاسخ دادند: بلي ميدانيم چه ميخواهي بگوئي. ملا گفت: اكنون كه خوتان ميدانيد اظهار من لزومي ندارد. و از منبر پائين آمده و همه را در حيرت گذاشت و رفت. پس از رفتن او مستمعين با خود قرار گذاشتند كه اگر ملا اين سوال را تكرار كند نيمي از آنها اظهار علم كنند و نيمه ديگر خود را نادان جلوه دهند بلكه بدين وسيله ملا به سخن آيد. سومين روز باز ملا به منبر برآمده همان سوال را تكرار نمود. برخي گفتند ما نميدانيم و بعضي اظهار علم كردند. ملا با ملايمت تمام گفت: بسيار خوب، حالا آنهائي كه ميدانند به آنان كه نميدانند ياد بدهند. و همه را ماًيوس و متحير گذاشته براه افتاد.