ملا در حمام آواز ميخواند به نظرش خوب جلوه كرد و افسوس خورد كه چرا زودتر ملتفت نشده كه خدا اين نعمت را به او اعطا فرموده است. پس نزد حاكم رفته گفت: آمده ام يكي از مزاياي خود را كه تا امروز امير آگاه نشده اند بيان كنم. امير پرسيد: آن چيست؟ ملا گفت: خوبي آواز. امير گفت: بخوان تا لذت بريم. ملا گفت: ولي براي آواز خواندن من يكي از دو چيز لازم است. يا خمره اي كه نصف آن آب باشد يا خزينهً حمام. امير گفت: عجالتا به خزينه حمام دسترسي نيست ولي تهيهً خمره آسان است. آنرا حاضر خواهيم كرد. پس دستور داد خمره اي را تا نيمه آب كرده به مجلس آوردند. ملا سر خود را در ميان خمره كرده صداي منكر خود را سر داد. امير كه از صداي آن خيلي خسته گرديد امر كرد هر يك از غلامان دست را با آب خمره تر كرده سيلي به صورت ملا بزنند تا آب خمره تمام شود. ملا سيلي دوم را كه خورد به سجده افتاده شكر خدا را به جاي آورد امير پرسيد: چه جاي شكر بود؟ ملا جواب داد: براي اين شكر كردم كه در خزينه حمام خوانده بودم ساليان دراز خودم و اين جمعيت بيچاره گرفتار سيلي خوردن و سيلي زدن بوديم. امير خنديده او را عفو كرد.