?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه نود و دوم

نقل مكان

ملا شبي در خانه خود خفته بود. دزدي كم روزي وارد شده مختصر اثاثيه ملا را گرد آورده بدوش كشيده بيرون رفت. ملا نيز برخاسته رختخواب را برداشته به عقب دزد افتاد تا هر دو وارد خانه دزد شدند. دزد او را ديده با تشدد گفت: در اينجا چه ميخواهي؟ ملا جواب داد: هيچ... تغير منزل داده ام. حمالي شما هم حاضر است.

footer

شباهت

روزي شخصي به ديدن ملا آمد. ملا از او پذيرائي كاملي كرده تمام روز را با او بسر برد. شب هنگام كه مهمان اراده رفتن كرد ملا پرسيد: اسم شما چيست؟ مهمان جواب داد: پس براي چه از من پذيرائي كرديد؟ ملا جواب داد: چون عمامه و چپن ات نظير عمامه و چپن خودم بود، تصور كردم خودم هستم.

footer

عرعر كردن خر ملا

ملا مقداري پياز بار خر خود كرده و در كوچه و بازار شهر ميگشت. ولي هر بار كه ميخواست فرياد بزند و مردم را از خوبي و ارزاني پياز هايش باخبر كند خرش شروع به عرعر كردن مينمود و نميگذاشت ملا فرياد بزند. ملا چند بار خواست فرياد بزند ولي با عرعر خر روبرو شد و سرانجام عصباني شد و خطاب به خر خود گفت: -ببينم آيا تو پياز ها را ميفروشي يا من.

footer

مرغ واقعي

روزي ملا لك لكي خريده به خانه برد و مشغول تماشاي او شد. ديد منقار و پاهاي لك لك بلند و زشت است. برخاسته منقار و هر دو پاي او را بريد. در نتيجه لك لك مرد و بر زمين افتاد پس او را از زمين برداشته به ديوار تكيه داده گفت: حالا شدي مرغ واقعي.

footer

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?