?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه شصت و هفتم

از همه جا رانده

ملا سالها تحصيل كرد. در آخر بايستي وارد زندگي شود چون در شهر ها به قدر كافي عالم بود، فكر كرد كه در دهات بهتر ميتواند زندگي كند. به دهي رفت گفتند ما ملاامام داريم و احتياج به شما نيست. از آنجا به ده ديگر و بالاخره از بس در دهات گشت و از هر جا رانده شد خسته گرديد. پس از چندين روز گردش به دهي رسيد در قسمت مركزي ده غوغائي ديد. جلو رفته سبب را پرسيد گفتند: مدتها است روباهي در اين ده آمده و نسل مرغ و خروس را بر انداخته است. امروز با هزار زحمت او را گرفته ولي نميدانيم چگونه شكنجه اش كنيم كه تلافي خسارات ما بشود. ملا گفت: اين كار را به من واگذاريد. شكنجه اي خواهم كرد كه نظير نداشته باشد. دهاتي ها خوشحال شده و گفتند: لابد بهتر از ما ميداند. و روبا را در اختيار ملا گذاشتند. ملا واسكت اش از تن بيرون آورده به پشت روباه انداخت و لُنگي را هم به سر روباه گذاشته شال كمرش را نيز محكم به روباه پيچيد واو را رها كرد. دهاتي ها كه اين عمل را ديدند به طرف ملا حجوم آورده و گفتند: بايد تمام خسارات ما را بدهي زيرا اين همه زحمت كشيده اين حيوان موزي را به چنگ آورديم و تو به اين سادگي او را رها كردي. ملا گفت: آنچه من ميدانم شما نميدانيد بلائي به سر اين حيوان آورده ام كه تا آخر زندگي بدبخت باشد و به هيچ سوراخي راهش ندهند.

footer
جاي حق

از ملا پرسيدند: حق در كجاست؟ ملا گفت: من جائي را نميبينم كه نباشد كه محلي را براي او معلوم كنم.

footer
از ترس

ملا و جمعي در محضر حاكم بودند. جوان سره اي كه پيدا بود سردي و گرمي روزگار را نچشيده و نيك و بدي نديده مجلس را از ذكر شجاعتهاي خود كه چگونه با دسته دزدان مصاف داده و بر آنها غالب گرديده و چه سان به شكار ببر و پلنگ و شير رفته، پُر ساخته بود. در بين گفتار او از پسر حاكم باد پرصدائي خارج شد. حاكم خواست ملامتش كند. ملا گفت: بر او بحثي نيست چرا كه به شنيدن شجاعتهاي اين جوانمرد من كه مرد مسن هستم پتلون خود را كثيف كردم اگر اين بچه بادي رها كند چه گناه دارد.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?