?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه نود و ششم

خام طمعي

لا شبي در خواب ديد كه شخصي ميخواهد نُه سكه طلا به او بدهد ولي او از گرفتن امتناع ورزيده خواهش كرد كه نُه را به ده مبدل كند. در همين موقع از خواب بيدار شده چون پولي در دستش نبود دو باره ديدگان را بست و دست دراز كرده گفت: عيب ندارد همان نُه سكه را بده قبول دارم.

footer
باد سخت

ملا روزي به بوستاني رفته هر قدر كه توانست تربوز و خربوزه چيده در جوال گذاشت. ناگاه صاحب بوستان سر رسيد و آن حال را ديد با چوب دستي به ملا حمله ور شده گفت: اينجا چه ميكني؟ ملا جواب داد: از كنار بوستان عبور ميكردم باد سختي وزيد و مرا به اينجا افكند. آن شخص گفت: پس اين ميوه ها را چه كسي چيده است؟ ملا جواب داد: در اينجا هم باد اذيت كرد و مرا به هر طرف ميكشانيد. من هم از ترس جان به بوته تربوز متوسل شدم كه كنده شد. صاحب بوستان گفت: بر فرض كه هر چه گفتي راست باشد ولي ميوه ها را چه كسي در جوال كرده؟ ملا گفت: عجب... من هم يك ساعت است اين فكر را ميكنم ولي تا به حال نتوانسته ام بفهمم اين كار را چه كسي كرده است.

footer
براي عروسي

زن ملا شبي ميگفت: پسر ما بزرگ شده و آرزوي عروسي او را دارم. ملا گفت: اين روز ها پولي در بساط نيست. زن گفت: خر را بفروش خرچ عروسي كن. بعد گفتگو هاي ديگري پيش آمد و عروسي فراموش شد. پسر ملا كه تصور ميكردند در خواب است، سر را از زير لحاف برداشته گفت: بابا چرا حرف خر را نميزنيد.

footer
مرض ملا

ملا بيمار بود. شخص پر حرفي به عيادتش آمد. ملا هرچه در وسط حرف آورد تاثير نكرد. پس شروع كرد به ناله كردن. آن شخص پرسيد: چرا به ناله افتاديد؟ ملا گفت: از نشستن زياد و پرگوئي جنابعالي.

footer


تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?