حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه یک صد و یکم
انگور
در مجلس مهماني ملا خوشه اي انگور برداشته به دهان گذاشت. گفتند: انگور را بايد دانه دانه خورد. ملا گفت: آنكه دانه دانه ميخورند بادنجان است.
گفت و شنود
ملا در وعظ ميگفت: سبب اينكه دو گوش و يك زبان به آدمي داده اند اين است كه بايد در مقابل دو سخن كه ميشنود يك سخن بگويد.
شاهد
شخصي از ملا ادعاي صد دينار طلب مينمود و با او به محضر قاضي آمده بودند. قاضي ادعا را شنيده پرسيد: شاهدت كيست؟ آن شخص گفت: خدا. ملا گفت: براي شهادت بايد كسي را معرفي كني كه قاضي او را بشناسد.
شباهت
هنگامي كه ملا وعظ ميكرد شخصي با صداي بلند گريه ميكرد. ملا پرسيد: چه فهميدي كه اينطور گريه ميكني؟ گفت: هيچ، كار من چهارپا داري است. چندي قبل الاغي داشتم، گرگ پاره اش كرد حالا صداي داد و فرياد شما مانند صداي عرعر او به گوش من رسيده سبب گريه ام شد.
بزرگي سر
در خانه يكي از ملاكين ملا مهمان بود. بزغاله برياني نزد او آوردند صاحب خانه گفت: كله اش را بخور كه مغز او سر آدم را بزرگ ميكند. ملا گفت: به اين حساب بايستي سر جنابعالي به قدر سر خر شده باشد.