شب تابستاني بين ملا و زنش در پشت بام مشاجره شد و كار به نزاع كشيد. در اثناي دعوا پاي ملا لغزيده از بام به زمين افتاد. همسايه ها كه از صداي افتادن او مضطرب شده به سراغش آمده بودند، ملا را كه از صدمه افتادن بيهوش شده بود با زحمت به هوش آورده سبب را پرسيدند. ملا گفت: هر كس ميخواهد از موضوع درست مطلع شود، با زنش در پشت بام دعوا كند.