?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه نود و یکم

سبب گريه

روزي ملا با زنش سر دسترخوان نشسته بودند. زن ملا قاشقي از آش داغ كه پيش رويش بود به دهان گذاشت و از بس گرم بود اشك در چشمش پر شد. ملا سبب گريه اش را پرسيد زن جواب داد: يادم آمد كه مرحومه مادرم اين آش را خيلي دوست ميداشت و به اين سبب گريه بر من مسلط شد. بعد ملا شروع به خوردن كرد. اتفاقا از داغي آش چشم او هم اشك آلود شد. اين دفعه زن پرسيد: شما چرا گريه كرديد؟ ملا جواب داد: من هم به ياد مرحومه مادرت افتادم كه مثل تو دختر بدجنسي را بلاي جان من كرد.

footer
پالان به جاي بالاپوش

روزي ملا با الاغ خود از صحرا ميگذشت، خواست تجديد وضو نمايد. بالاپوش اش را بيرون آورده و روي الاغ انداخت و براي وضو گرفتن به طرف جوي آب رفت. دزدي از انجا ميگذشت و بالاپوش را ربود. ملا برگشته بالاپوش را نديد. پالان الاغ را برداشته به دوش گرفت و به الاغ گفت: هر وقت بالاپوش مرا دادي من هم پالانت را پس ميدهم.

footer
كار ملا

ملا از عتبات برگشته بود. شخصي كه به ديدنش رفته بود از او پرسيد: ملا در بغداد روز ها چه ميكردي؟ ملا گفت: عرق.

footer
زائيدن ديگ

ملا ديگي از همسايه خود به عاريه گرفت. فرداي آنروز ديگچه اي در درون آن گذاشته و به همسايه برد. همسايه پرسيد: ديگچه از كجا آمد؟ ملا گفت: ديگ شما حامله بود. ديشب زائيد. و اين بچه آن است. همسايه خوشحال شده، آنرا گرفت و رفت. چند روز بعد ملا باز هم همان ديگ را عاريه گرفت. مدتي گذشت پس نداد. همسايه به سراغ ديگ آمده و آنرا از ملا طلب نمود. ملا گفت: سر شما به سلامت باشد. دو روز قبل ديگ شما فوت كرد. همسايه گفت: تا به حال شنيده نشده كه ديگ بميرد. ملا جواب داد: پس اينطور شنيده بودي كه ديگ ميزايد اما مردنش را نشنيده بودي. پس بدان ديگي كه چوچه بدهد ممكن است سر زا هم بميرد.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?