?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه شصت و سوم
حكمت خدا

ملا روزي از صحرا ميگذشت. چون خيلي خسته بود الاغش را به چرا داده در زير درخت چارمغزي نشست. اتفاقا در جلوي ملا بوستان خربوزه و تربوز بود. ملا با خود انديشه كرد و گفت: خدايا فلسفه اينكه چارمغز به اين كوچكي را در درخت به اين هيكلي آفريدي و خربوزه و تربوز به اين بزرگي را از بوته به اين كوچكي عمل آوردي چيست؟ هنوز در اين انديشه بود كه از منقار زاغي كه چارمغزي را كنده و مشغول پوست كندن آن بود، چارمغز رها شده روي سر بي موي ملا افتاد. و سرش را شكسته خون جاري گشت. ملا درجا سجدهء شكر به جا آورده و گفت: تبارك الله احسن الخالقين اگر به جاي اين چارمغز خربوزه و يا تربوز روي سر من افتاده بود حالا كارم تمام بود.

footer
شيريني خوردن

روزي زن ملا با ترس و سروصدا از در خانه بيرون آمده فرياد ميكرد مرا از دست اين مرد بي انصاف نجات دهيد. و با كمال شتاب ميدويد. ملا هم چوب بلندي بدست گرفته از عقب او ميدويد. تا اينكه زن وارد خانه همسايه متمولي شد. ملا هم در پي او وارد گشت. اهل خانه كه اين حال را ديدند زن را به اطاقي برده و جلو ملا را هم گرفته گفتند. اين وضع خوب نيست. آدم نبايد آنقدر زود رنج و لجوج باشد. مخصوصا از مرد محترمي چون شما شايسته نيست زنش را بزند. آن هم به اين طرز زشت و در كوچه. اما ملا به حرف آنها گوش نداده ميخواست به هر نحوي شده خود را از دست آنان خلاص نموده زن را تعقيب كند. بالاخره با هزار زحمت همسايه ها غضب ملا را فرو نشاندند و او را به اطاقي برده چند شيريني خوري پر از كيك و نقل و ساير شيريني ها جلوي او گذاشته گفتند: قدري شيريني ميل كنيد تا خشم و خروش تان تسكين يابد. ملا نشست و چشمش كه به ظرف شيريني افتاد حالت خونسردي به خود گرفته شروع به خوردن نمود ملا در ضمن قطعه كيكي برداشته گفت: اگر اين زن را به دست مياوردم مثل اين كيك دو نيمش ميكردم. و كيك را دو نيم كرده به دهان گذاشت و همچنان زن را تهديد كرده با عجله به خوردن مشغول بود. حضار از رفتار او ميخنديدند. وقتي ملا از خوردن سير شد رو به صاحب خانه كرده گفت: همسايه عزيز اگر ياد تان باشد هفته پيش شيريني خوران مفصلي داشتيد و ما را دعوت نكرديد. من با زنم تدبيري انديشيدم كه جبران بي مهري شما را بنمايم. به اين جهت من او را تعقيب نمودم كه خودم را به اينجا برساند و چنانكه گذشت جبران محروميت شيريني خوران شده باشد. عجالتا كه موفق شديم، خدمت تان عرض ميكنم كه به هيچ وجه از زنم رنجشي ندارم و اجازه ميخواهم او را صدا كنيد تا مرخص شويم. حضار از گفتار ملا خنديدند و ملا با زنش روانه خانه خود شدند.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?