?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه چهارم
درخت كاري ملا

ملا باغ كوچكي در كنار خانه اش داشت كه به هنگام بهار چندين درخت در آن ميكاشت. اما وقتي هوا تاريك ميشد درختها را از داخل زمين خارج كرده و به خانه اش ميبرد و در گوشه اطاق ميگذاشت. مردم از اين كار عجيب ملا حيرت كرده بودند روزي به نزد وي رفته و علت را جويا شدند. ملا دستي به ريش خود كشيده و گفت: ميدانيد رفقا در اين شهر مدتي است كه دزد زياد شده و من براي آنكه آنها نتوانند درختهائي را كه كاشته ام بربايند آنها را شبها به اطاقم ميبرم.

footer
عرق سياه پوست

ملا غلام سياهي داشت به نام عماد. روز عيد كه لباس نو پوشيده بود, خواست نامه اي به يكي از دوستانش بنويسد. چند قطره از مركب به لباسش چكيد. چون به خانه رفت زنش شروع به داد و فرياد كرد كه تو ارزش لباس نو پوشيدن را نداري. ملا گفت: اي زن خوب بود اول سبب را ميفهميدي بعد با من نزاع مينمودي. زن پرسيد: سبب سياه كردن لباس چيست؟ ملا گفت: امروز به ملاحظه عيد عماد خواست دست مرا ببوسد. صورتش عرق كرده بود. قطرات عرق او به لباسم چكيد سياه شد.

footer
زرنگي

ملا ميخواست مهري براي پسرش بكند كه نام پسرش بر روي آن نوشته شده باشد. در آن شهر مرد حكاكي زندگي ميكرد كه براي كندن هر حرف در روي مهر يك دينار ميگرفت. ملا به نزد وي رفته و گفت: جناب حكاك من ميل دارم مهري برايم بكني كه نام پسرم بر رويش نوشته شده باشد. مرد حكاك گفت: قيمت كار مرا كه ميداني براي هر حرف يك دينار بايد بپردازي. ملا سرش را جنباند و گفت: بلي. مرد حكاك گفت: خوب اسم پسرت چيست؟ ملا فكري كرد و گفت: (خس) مرد مزبور فت: دو دينار بايد بدهي. ملا دو دينار داد و حكاك شروع به كار كرد و پس از چند دقيقه اي كلمه (حس) را روي مهر كند و نوبت نطقه اي رسيد كه بايد روي (ح) بگذارد كه ملا دست وي را گرفته گفت: جناب حكاك خواهش دارم نقطه را به جاي آنكه در سر (ح) بگذاري در داخل شكم (س) بگذار حكاك آن كار را كرد و كلمه (حسن) در روي مهر نقش بست و ملا مهر را گرفته و گفت: من به جاي سه كلمه پول دو كلمه را دادم جناب حكاك باشي زرنگ.

footer
تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?