?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه یکصد و سیزدهم

حقيقت گوئي

گفتند غلام يكي از اعيان مرده. ملا براي تسليت حركت كرد. در بين راه شنيد خود آن شخص مرده نه غلام. پس بر گشت. سبب را پرسيدند گفت: من براي خوش آمد او ميرفتم حال براي خوش آمد كي بروم؟.

footer

اندازه دنيا

روزي جمعي در كوچه جلو ملا را گرفته پرسيدند دنيا چند ذرع است قبل از اينكه ملا جواب دهد جنازه اي از آنجا عبور دادند ملا تابوت را نشان داده گفت: اين مسئله را از اين شخص بپرسيد كه دنيا را ذرع كرده و ميرود.

footer

مادر مطلقه

ملا به شهري رفته آنجا مريض شد كساني كه به عيادتش آمده بودند از او پرسيدند خداي نكرده اگر بميري وارثت كيست؟ ملا گفت من فقط مادري دارم كه پدرم در اواخر عمر او را طلاق داده بود لذا مثل اينست كه وارث ندارم.

footer

وصيت

ملا به دوستانش وصيت كرد كه پس از مرگ قبر مرا با سنگ و خشت نسازيد. پرسيدند چرا؟ گفت ميخواهم روز قيامت كه سر از قبر بر ميدارم از اين حيث در عذاب بنوده به راحتي بر خيزم.

footer

درخت كاري ملا

ملا باغ كوچكي در كنار خانه اش داشت كه به هنگام بهار چندين درخت در آن ميكاشت. اما وقتي هوا تاريك ميشد درختها را از داخل زمين خارج كرده و به خانه اش ميبرد و در گوشه اطاق ميگذاشت. مردم از اين كار عجيب ملا حيرت كرده بودند روزي به نزد وي رفته و علت را جويا شدند. ملا دستي به ريش خود كشيده و گفت: ميدانيد رفقا در اين شهر مدتي است كه دزد زياد شده و من براي آنكه آنها نتوانند درختهائي را كه كاشته ام بربايند آنها را شبها به اطاقم ميبرم.

footer

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?