ملا با زن بد رنگ خود نزاع كرده خوابيد. زن آينه را برداشته روي خود را نگريسته و به تصور اينكه ملا در خواب است، درد و دل كنان ميگفت: اگر خوشرو بودم اين اندازه رنج نكشيده و از شوهر نامهرباني نميديدم. و آهسته گريه ميكرد. ملا كه اين حال را ديد، شروع كرد به هاي هاي گريه كردن. زن برخاسته و گفت: ملا، شما را چه ميشود؟ ملا جواب داد: به حال زار خود گريه ميكنم. زيرا تو فقط يك دفعه صورت خود را در آينه ديدي و به گريه افتادي، من كه چند وقت است پي در پي ترا ميبينم و معلوم نيست تا چه وقت هم بايد ترا ببينم، چطور به روزگار خود گريه نكنم..