?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه پانزدهم


مهمان ملا

روزي شخصي به خانه ملا آمد و مهمان وي شد. ملا برايش غذا آورد و آن مرد بعد از خوردن غذا گفت: در شهر ما رسم است كه پس از خوردن غذا مقداري هم ميوه ميخورند. ملا به تندي سرش را جنباند و گفت: برعكس در شهر ما اين كار بسيار بد و ناپسند است.

footer


ماست شريكي

ملا و رفيقش كاسه اي ماست خريدند و قرار گذاشتند تا به شراكت آنرا بخورند. رفيق ملا كه مرد زرنگي بود، خطي در وسط ماست كشيده و آنرا به دو قسمت كرد و گفت: آن طرف خط مال تو و اين طرف از من است. ملا گفت قبول دارم. مرد زيرك گفت: من ميخواهم سهم خودم را با شكر مخلوط كنم. ملا گفت: ولي ماست مايع است و بنا بر اين بهتر است شكر را با تمام ماست مخلوط كني تا هر دو بخوريم. مرد زيرك گفت: نه و چنين كاري را نخواهم كرد. ملا كه عصباني شده بود، قوطي روغن زيتوني را كه در آن نزديكي بود برداشته و در ماست خالي كرد. رفيقش فرياد زد براي چه اين كار را ميكني مگر تا كنون كسي ماست را با روغن زيتون مخلوط كرده كه تو اين كار را ميكني؟ ملا گفت: من قسمت خودم را با روغن مخلوط ميكنم تو ناراحت نباش.

footer


بيمار شدن ملا

ملا بيمار شد و به بستر افتاد به طوريكه هر روز تعداد زيادي از دوستان و آشنايان به عيادت وي ميآمدند و تا دير وقت در خانه او ميماندند و دو يا سه وقت غذاي خود را هم در خانه ملا ميخوردند. يك روز ملا وقتي دوستانش در اطراف وي جمع شده بودند و نزديك ظهر هم بود ناگهان از جايش برخاست و به روي بستر نشست و گفت: خوب، خداوند بيمار شما را شفا داد و نشستن شما در اينجا ديگر فايده اي ندارد، حال برخيزيد و به خانه خود برويد.

footer



تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?