?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش آمدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات
حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه یکصد و بیستم

خاراندن سر

ملا با شخصي سر به يك بالين گذاشته بود. سر ملا ميخاريد. شروع كرد به خاريدن سر رفيقش. او از خواب جسته گفت: چرا سر مرا ميخاراني؟ ملا جواب داد: خيال كردم سر خودم است. اگرچه ديدم خوشم نميايد.

footer
تلافي لت خوردن

دختر ملا گريه كنان نزد او آمده گفت: شوهرم مرا مفصل لت كرد. ملا هم چوبي برداشته او را چوبكاري كرد و گفت: برو به شوهرت بگو اگر دختر مرا لت و كوب كردي من به تلافي آن زنت را خوب به لت كردم.

footer
سن ملا و برادرش

از ملا پرسيدند تو و برادرت از نظر سن با يكديگر چقدر فرق داريد؟ ملا فكري كرده و گفت: سال قبل مادرم ميگفت برادرم يكسال از من بزگتر است بنابراين امسال حتما هر دو هم سال شده ايم.

footer
ارباب و نوكر

از ملا پرسيدند ارباب مهمتر است يا زارع. ملا فكري كرد و دستي به ريش خود كشيد و گفت: زارع. گفتند: براي اين حرف خود دليلي هم داري؟ گفت: بلي... چون اگر زارع نباشد تا كار كند ارباب از گرسنگي خواهد مرد.

footer
پيدا كردن انگشتر

ملا انگشتر خويش را در اطاق گم كرده بود. مدتي جستجو كرد ولي چون آنرا نيافت از اطاق بيرون رفته و در حويلي خانه شروع به جستجو كرد. زنش كه او را ديده بود، پرسيد: ملا تو كه انگشتر را در اطاق گم كرده اي براي چه حويلي را جستجو ميكني؟ ملا دستي به ريش خود كشيده و گفت: اطاق تاريك است و چشم به خوبي نميتواند ببيند، به همين دليل در حويلي روشن تر است به دنبال انگشترم ميگردم.

footer
The End
پایان

تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright © Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?