?
spacer
.....................به شمالی باستان خوش امدید
Welcome to www.shamali.net - Enjoy your visit 1
  1
The Ancient Shamali 1
1
header
صفحــــــــــــــــــــــــات

حكايات و طنز هاي شيرين ملانصرالدين صفحه نهــم

كشيدن مهتاب از چاه

شبي ملا از كنار چاهي عميق ميگذشت ناگهان چشمش به عكس مهتاب كه در آبهاي داخل چاه ديده ميشد افتاد. پيش خود فكر كرد بيچاره مهتاب چرا به داخل چاه افتاده بهتر است تا هر چه زودتر تا غرق نشده آنرا از چاه خارج نمايد و نجاتش بدهد. ملا به سرعت رفت و طناب بزرگي آورده سرش را به داخل چاه انداخت. از قضا سر طناب به تخته سنگي گير كرد. ملا به خيال اين كه به مهتاب گير كرده است، شروع به كشيدن طناب كرد. اما طناب ناگهان رها شد و ملا ار پشت به روي زمين افتاد و در همان حال ناگهان مهتاب را كه در آسمان ميدرخشيد ديد و با خوشحالي گفت: -آه.... بالاخره به مقصود رسيدم و هر چند خودم بر زمين خوردم و تنم به درد آمد ترا نجات دادم.

footer


خجالت كشيدن ملا

شبي دزدي به خانه ملا آمده ملا تا او را ديد در داخل صندوقي پنهان شد و درش را هم بست. دزد مشغول جستجو شد اما چون تمام خانه را گشت و چيزي نيافت با خود گفت حتما اشياي قيمتي را داخل همين صندوق پنهان كرده اند. بايد داخل آنرا هم بيبينم. او به طرف صندوق رفت و درش را گشود ولي ناگهان ملا را ديد و ترسيد و با لكنت زبان گفت: شما اينجا بوديد؟ ملا گفت: چون چيز با ارزشي در خانه نداشتيم از شما خجالت كشيدم و به اينجا پنهان شدم.

footer


كار هاي خارج و داخل

يكروز به ملا خبر دادند كه خانه اش را آتش گرفته و بهتر است هر چه زودتر به آنجا رفته و اقدامي براي خاموش كردن آن بيانجامد. ولي ملا با خونسردي گفت: من كار ها را با زنم قسمت كرده ام. به اين ترتيب كه كار هاي داخل خانه را او انجام بدهد و كار هاي خارج را من و حالا شما هم بهتر است زحمت كشيده اين خبر را به او ببريد. زيرا آتش گرفتن خانه از داخل بوده و كار هاي داخلي را او بايد انجام بدهد و آتش را خامش كند.

footer


تبلیغات گوگل در سایت شما
Copyright Shamali.net All Rights Reserved.
Register Forgot Pass?